چهارسوی تبلیغات
این برنامه را نصب کن !

رجبعلی خیاط-پول زیر دشکچه

بنده در تهران(میدان امام حسین)با برادرم مطب دندانسازی داشتیم و من خیلی علاقمند به مرحوم شیخ بودم و حدود بیست سال با ایشان آشنا بودم و هر وقت کاری نداشتم به منزل ایشان می رفتم و با هم صحبت می کردیم.

بنده در تهران(میدان امام حسین)با برادرم مطب دندانسازی داشتیم و من خیلی علاقمند به مرحوم شیخ بودم و حدود بیست سال با ایشان آشنا بودم و هر وقت کاری نداشتم به منزل ایشان می رفتم و با هم صحبت می کردیم. یک روز به منزل جناب شیخ رفتم و ایشان مشغول خیاطی و تنها بود.ایشان دشکچه ای داشت که روی آن می نشست و کار می کرد.دو نفر از مشتری های خیاطی قبلا آمده بودند و پولی بابت مزد پرداخته بودندو ایشان پول را زیر دشکچه گذاشته،بقیه آن را به مشتری داده بودند.لحظاتی بعد در زدند،وقتی جناب شیخ رفت در را باز کند،از همانجا برای کار دیگری رفت. شخصی که تازه از در وارد شده بود،دشک را بلند کرد و به من نشان داد و گفت:ببین!این زیر هیچ چیز نیست! زیر دشکچه را نگاه کردم ودیدم پولی یا چیزی نیست. آن شخص از من پرسیدوگفت:این پولهایی را که شیخ از مشتری گرفت،کو؟گفتم:نمی دانم،و تجسس هم خوب نیست.گفت:می خواهم به شما بفهمانم که قضیه چیست. و آنگاه دشکچه را سر جایش انداخت و بعد که جناب شیخ آمد بالا و نشست،دوباره مشتری دیگری آمد و پول داد و بقیه اش را می خواست. شیخ از زیر همان دشکچه ای که ما دیده بودیم چیزی نبوده ،تتمه پول را به آن شخص داد!

مطالب مرتبط
    تنظیمات
    این پرونده را به اشتراک بگذارید :
    Facebook Twitter Google LinkedIn

    ورود

    ثبت نام